جوان ناکام دانیال حسین نژاد
- چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۱، ۰۱:۵۷ ب.ظ
بسم الله
این روزها هیچ چیزی حال منو خوب نمیکنه.
همه ی تلاشم در اینه که کمی تغییر کنم اما نمیشه.
انگار گمشده دارم، اما گمشدم پیدا نمیشه.
بیشتر از 1 ساله که مشهد راهم ندادن :(
بیشتر از 1 ساله که کربلای ایران راهم ندادن :(
دلم خوش بود به کربلایی که شهریور امسال رفتم، اما از وقتی برگشتم انگار از باد اینکه بالاخره ما هم کربلایی شدیم و ... اوضاعم بدتر شده و بارم سنگینتر :(
یچیزی بگم؟ حس میکنم اگه الان بمیرم واقعا هیچی برای ارائه به خدا ندارم، فقط گناه و کثافت :(
امروز از خونه که در اومدم تو خیابون حجله دیدم، تو دلم گفتم خدا کنه آشنا نباشه، بعد دیدم از بچه های سال پایین دبیرستانم بود که چند سال صبحا با بقیه بچه ها با هم میرفتیم مدرسه، فکر کنم متولد 68 یا 69، شد جوان ناکام:( مرگ از رگ گردن به ما نزدیکتره اما من احمق اینو نمیفهمم
برای این رفیق ما حمد و سوره یادتون نره
راستی این لینک صحبت های علیرضا قزوه درباره بهار!! هست، بسیار شیوا و زیبا و گویاست. دیدنش خالی از لطف نیست.
http://farsnews.com/newstext.php?nn=13911222000926
- ۹۱/۱۲/۲۳
خدا رحمت کنه دوستت رو
فقط یکی دوسال از من کوچکتر بود
التماس دعا و سال نو مبارک