بسم الله
همین اول بگم که به نظر من استاد نمونه بارز یه شاعر بهشتی بودند، ولایتمدار و محب امام و رهبری و از همه مهمتر ائمه و حضرت حجت (عج)
اینم بگم که حتی احساس شخصی منه که ایشون با حضرت مهدی (عج) مراوداتی داشتند، از بیت 8 این غزل اینو حس کردم.
دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت
شبی سیاهم ودر آرزوی طلعت ماهت
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت
زگرد راه برون آ که پیر دست به دیوار
به اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت
بیا که این رمد چشم عاشقان تو ای شاه
نمی رمد مگر از طوطیای گرد سپاهت
بیا که جز تو سزاوار این کلاه و کمر نیست
تویی که سود کمربند کهکشان به کلاهت
جمال چون تو به چشم و نگاه پاک توان دید
به روی چون منی الحق دریغ چشم ونگاهت
برو به کنج خراباتت ای ندیم گدایان
تو بختت آن نه که راهی بود به خلوت شاهت
در انتظار تو میمیرم و در این دم آخر
دلم خوشست که دیدم به خواب گاه بگاهت
اگر به باغ تو گل بردمید و من به دل خاک
اجازتی که سری برکنم به جای گیاهت
تنور سینه ی مارا ای آسمان به حذر باش
که روی ماه، سیه می کند به دوده ی آهت
کنون که می دمد از مغرب آفتاب نیابت
چه کوه های سلاطین که می شود پر کاهت
تویی که پشت و پناه جهادیان خدایی
که سر جهاد تویی و خداست پشت و پناهت
خدا وبال جوانی نهد به گردن پیری
تو شهریار خمیدی به زیر بار گناهت