تهران شهر اخلاق!!!!!!!
- سه شنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۲، ۰۲:۴۳ ب.ظ
به گزارش 598، چندی است که با افزایش ناهنجاری های اجتماعی شاهد برخوردهای خشن با آمرین به معروف و ناهیان از منکر در شهرهای مختلف کشور هستیم که در همین خصوص یکی از شهروندان تهرانی شنبه این هفته در جریان امر به معروف یک خانم بد حجاب در خیابان های تهران به برخورد تند و بی ادبانه آن فرد روبرو و مورد هتک حرمت قرار گرفته است.
این شهروند تهرانی با ارسال گلایه نامه ای به دفتر پایگاه 598 به شرح اتفاق مذکور پرداخته است که متن ارسالی خانم شمس در ادامه می آید.
" حضور زنان و دختران بدحجاب در تابستان و در مسیر تردد من (میدان صادقیه و میدان پونک) هر روز وضعیت بدتر و غیر قابل تحمل تری پیدا میکند . متاسفانه هر روز ناچار از دیدن صحنه های اسف باری از وضعیت حجاب و پوشش زنان و دختران در ملا عام و بدون هیچ ممانعتی از طرف نهادهای ذیربط هستم.
به حکم وظیفه شرعی، به برخی که پوشش خیلی نامناسبی! دارند تذکر میدهم. و تا بحال هم سعی کرده ام که مودبانه و محترمانه نهی از منکر کنم.
حدود ساعت 5 بعد ازظهر روز یک شنبه، طبق معمول روزهای گذشته از محل کار به منزل بر می گشتم. هنوز چند قدمی از میدان دور نشده بودم. سر کوچه ی منتهی به منزل، دختر فوق العاده بدحجابی از روبرو می آمد، حجاب بسیار نامناسب و آرایش غلیظ دختر صحنه ی بسیار بدی ایجاد کرده بود... به نزدیکم که رسید گفتم: "خانم لطفا حجابتونو رعایت کنید." هنوز به آخر جمله نرسیده بودم که زن برگشت و در کمال ناباوری گلویم را گرفت و چند بار به صورتم چنگ زد.
و همینطور که به سر و صورتم میزد و گلویم را فشار میداد شروع به فحاشی کرد که تو به چه حقی به من گفتی حجابتو...آدمت میکنم، درستت میکنم که دیگه "جرات نکنی" به کسی بگی حجابشو رعایت کنه ... سعی کردم خودم را از دستش بیرون بکشم. رها که شدم گفتم چرا اینطوری میکنی؟ من ازت خواستم حجابتو درست کنی...دوباره چند تایی فحش حواله ام کرد و ادامه داد... به شماها هیچ مربوط نیست که .... تو خیلی ... که گفتی و دوباره به سمتم هجوم آورد... باز خودمو از دستش بیرون کشیدم و گفتم خب حالا که اینطوره پس بیا بریم اون سمت خیابون شما از من شکایت کن و من هم بخاطر اینکه منو کتک زدی از تو شکایت .... در حین گفتن این صحبت باز به سمتم پرید و اینبار از پشت سر چادر و روسری من رو گرفت و کشید و سعی داشت چادرو از سرم برداره... همینطور که چادرم دستش بود و میکشید، فریاد میزد: تویی که باید حجابتو برداری... خودم چادر از سرت بر میدارم...خودم روسریتو برمیدارم.. شماها باید ازاینجا برید....شماها همه چیزو خراب کردید...شما چند نفر بیشتر نیستید..."ما" نمیذاریم "شماها" اینجا زندگی کنید.خودم چادر از سرت میکشم...
همه توانمو گذاشتم که چادر از سرم برداشته نشه و بحمدلله موفق به کشف حجاب کامل نشد وبا فریادهایم بالاخره آقایی اومد و منو از دستش نجات داد. در این فاصله حدود بیست سی نفری هم جمع شده بودن و تماشا میکردند یا چیزی میگفتن اما خبری از نیروی انتظامی که محل استقرارش دقیقا آن سمت خیابان بود نشد که نشد .با اصرار مردانی که اونجا بودن به سمت خانه برگشتم در حالی که اون زن همچنان فریاد میزد اگه یک بار دیگه ببینمت میکشمت...مگه بار دیگه نبینمت،اگه ببینمت زنده نمیذارمت ....
بعد از برگشتن به خانه، همراه اعضای خانواده دوباره برگشتم و به همان کلانتری مراجعه کردم که گویا با شرایط موجود، کمکی از آنها نیز ساخته نبود و باید کم کم باور کنیم که جای منکر و معروف عوض شده و حکمی به نام امر به معروف و نهی از منکر را باید فراموش شده بدانیم. باید کم کم باور کنیم که اگر بخواهی محجبه باشی و حکم خدا را رعایت کنی، باید قید امنیت و حداقل حقوق شهروندی ات را بزنی، نه قانون و نه مجری از تو حمایت نخواهد کرد... در همین تهران خودمان، پایتخت ایران اسلامی، شهر اخلاق ..."
خواهش میکنم نظراتتون رو بگید.
اول از همه خودم: من یکی از دورغ ترین عباراتی که تو زندگیم شنیدم این بوده: "تهران، شهر اخلاق" تو این خبر که دقت کنید یجا دختره بی حجاب گفته شماها چند نفر بیشتر نیستید!!! ما نمیذاریم شماها اینجا زندگی کنید!! باید از اینجا برید!!! اینا یعنی چی؟ یعنی واقعا تعداد محجبه های ما "چند" نفره؟ یعنی واقعا تعداد روزه بگیرای ما انقدر کمه که به راحتی جلو چشممون تو خیابون همه روزه خوری میکنن و ما باید روزه گرفتنو مخفی کنیم بجای روزه خوردن؟!! چی شده که ما داریم از قبل از انقلابم بدتر میشیم؟ جوونامون عربده کشی میکنن و مستن نصف شبی. زنامون روز بروز لخت تر میشن. چرا؟ چیکار کردیم که اینجوری شده؟ کجا رو کج رفتیم که پایتخت مسلمونترین کشور دنیا پر از نامسلمونی شده؟ چی شده که مردای ما بی غیرت شدن؟ چرا بعضی زنهامون انقدر راحت با وجود داشتن شوهر میرن با یکی دیگه... حتی تصورشم مخ منو به هنگ کردن وامیداره اما چه کنم که چند موردشو خودم دیدم. دیدم که یه زن با وجود داشتن دختر 18 ساله با داشتن شوهر میره با یه پسر همسن دخترش دوست میشه و روزا که شوهرش خونه نیست... چرا واقعا؟؟؟؟؟ چرا پسرای ما با وجود داشتن زن و بچه بازم دنبال دختر و زن مردمن؟
جدیدا یه نفر که میدونم راست میگه یه جریانی برام گفت. میگفت یه خانومی با یه آقایی قبلا دوست بودن و بنا به دلایلی از جمله تعلل پسره در خاستگاری رفتن و... با هم ازدواج نمیکنن. حالا پسره زن و بچه داره و دختره شوهر داره اما اینا همچنان با هم همکارن. بجای ایکه محل کارشونو عوض کنن که دیگه همو نبینن وقتی پسره میاد سر کار اگه دختره نباشه بهش اس ام اس میده که کجایی؟ نمیای سر کار ببینمت؟ دقت کنید. جفتشون دیگه برا خودشون زندگی دارنااا. به جایی رسیده که دختر قصه ی ما الان با زن این آقا طرح رفاقت ریخته که دوست بشن و رفت و آمد خانوادگی پیدا کنن، چرا؟ فقط برای اینکه معشوق سابقشو که شوهر دوست فعلیشه ببینه. وقتی هم این کسی که این قضیه را برای من گفت به این خانومه تذکر داده که بابا تو دیگه شوهر داری و اگه رفت و آمد کنید کار به جاهای باریک میکشه و... گفته نهههه من حواسم هست، فقط میخوام به این روش بیشتر ببینمش وگرنه منکه... (آره جون خودت، تو هنوز شیطونو نشناختی)
من یه چیزایی تو ذهن خودم هست درباره اینکه چرا ماها به این راه داریم میریم اما اول نظراتتونو بگید تا بعد جمعبندی خودمو بگم. هرچند خیلی بیننده نداره اینجا اما بازم حرفاتونو بگید.
در پایان توصیه میکنم وبلاگ حاج مهدی اشرف رو که لینک شده تو وبلاگم بخونید. این لینکم ببینید تا کمی امیدوار بشیم.
یا علی
- ۹۲/۰۴/۲۵
در مورد ماجرای بالا هم واقعا نمی دونم چی بگم؟ همون جوری که خودت گفتی این "شماها" را می تونه این دختر بشماره که این جوری گفته شماها؟؟؟؟
...من واقعا نمی دونم چی بگم؟...