6 ماهگی
- يكشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۲، ۰۹:۵۵ ق.ظ
پدرم گفتند: منزل ما ساس داشت .ساس ها زیاد بودند ، و آزار می دادند. شب های زیادی مرحوم آیۀ الله شیخ مرتضی حمام گلشنی(همان شیخ مرتضی زاهد) از آزار این ساس ها نمی خوابید. در یک شب تابستان تا صبح نگذاشته بودند که او بخواب رود. ایشان سحر برخاسته وکارهای خودش را انجام داده بود، و بعد نماز صبح خوانده و پس از نماز دراز کشیده بودند. باز هم ساس ها آمده بودند، و خارش بدن نگذاشته بود که ایشان بخواب بروند. بالاخره ساعت هفت از غلطیدن و خارش بدن خسته شده و از جا بلند شدند، و تجدید وضو کردند. در درگاه اتاق خودشان رو به قبله ایستادند. آنجا فرمودند: ساس ها! خدا راضی نیست شما مرا این مقدار آزار دهید. بروید!
بعد از آن مشاهده کردیم ساس ها بصورت دسته جات منظم از این اتاق ها کوچ کردند، و بعد از آن دیگر هیچ ساسی نبود.
مرحوم آقای آقاشیخ مرتضی فرموده بودند: هنگامیکه این سخن را گفتم در یاد داشتم که یک روز فرزندان خردسالی از بیت نبوت(صلی الله علیه وآله) در کنار دیواری نشسته بودند، یا بازی می کردند. دیوار کج شده بود، و هر لحظه ممکن بود فرو بریزد. آنجا حضرت ام فروه رضوان الله علیها مادر گرامی امام صادق علیه الصلوه والسلام فرموده بود: دیوار! خدا راضی نیست که تو فرو بریزی، و این وابستگانِ بیت نبوت را از بین ببری.دیوار مانده همچنان برسر پا مانده بود تا بچه ها بسلامت به کنار رفته بودند.
مرحوم حاج غلام حسین عسگری در محله حمام گلشن زندگی می کرد. ایشان از کارمندان عالی رتبه ثبت اسناد کشور، ومردی بسیار پاکدامن بود. خود او برای من گفت: من قصد تشرف به حج داشتم. مرحوم آقای آقاشیخ مرتضی به دیدن من آمدند، و به من فرمودند: آنگاه که به محضر رسول خدا صلی الله و علیه و آله وسلم مشرف شدی، پیغام و التماس مرا به محضر ایشان برسان،و بگو: مرتضی عرض می کند: شما می دانید که من هیچ غرضی ندارم. درخواستم این است آیا راه و رسم من مورد پسند شما هست یا نه؟ مرحوم حاج غلامحسین میگفت: تشرف حاصل شد، و من التماس مرحوم آقای آقاشیخ مرتضی را به محضر رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم عرض کردم، و در انتظار جواب ماندم. یک شب در عالم رؤیا دیدم که از طرف پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله و علیه و آله و سلم قرآنی آوردند، و فرمودند که این را به آقای حاج شیخ مرتضی بدهید که ایشان صفحه اول آن را امضاء کنند. وقتی باز کردیم در صفحه اول امضاء های متعددی از بزرگان علمای اسلام مشاهده می شد، و ایشان بایستی در کنار آن بزرگان قرآن را امضاء کند؛ به نشانه ی اینکه راه و رسم، و رفتار و اعمال شما مطابق قرآن کریم است.
مرحوم آقای آقا میرزا تقی جاودان، عموی کوچکتر این بنده می گفتند: من خردسال بودم. شب بود و خوابیده بودم. نیمه شب از تشنگی از خواب برخاستم. بایستی مادر را صدا می زدم که به من آب بدهد؛ اما پدرم را دیدم مشغول نماز بود. جوری گریه می کرد که من نیز به گریه افتادم، و دیگر آب و تشنگی را فراموش کرده و خوابم برد.
قای آقا شیخ محمد حمامی که از اخیار و ابرار و دوستان و تربیت شده ی جناب شیخ بود نقل می کند: در منزل آقا مجلس روضه به پا بود. من هم حضور داشتم. در کنار من دو نفر ناشناس نشسته بودند. که بعد معلوم شد مأمور خفیه ی آگاهی هستند. آقا منبر رفته بود. یکی از آن دو نفر به دیگری گفت: این آقا شیخ مرتضای حمام گلشنی است. بنشینیم ببینیم چه می گوید. دیگری جواب داد: نه! برویم او همه اش از مردن می گوید. بلند شدند، و رفتند. آقاشیخ محمد گفته بود من یادم آمد که آقا دعا کرده بود: «خدایا اهل دولت را به مجلس ما موفق نکن» و الآن من استجابت دعای ایشان را می دیدم.
دوستان التماس دعا
- ۹۲/۰۶/۰۳