عشق من
- سه شنبه, ۲ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۴۸ ب.ظ
سید عبد الله فاطمی نیا در سال 1317 در شهر تبریز دیده به جهان گشودند. پدر بزرگوارشان از علماء و عارفان بزرگ در عصر خویش به شمار می رفتند. از همان کودکی تحت تربیت این ولیّ الهی قرار می گیرند. اندکی بعد ایشان را نزد حضرت آیت الله مصطفوی تبریزی(عارف کبیر و از شاگردان حضرت آیت الله میرزای قاضی) جهت تربیت و علم آموزی قرار می دهند. قریب به 30 سال تحت تربیت ظاهری و باطنی این مرد عظیم قرار داشتند. ضمن اینکه تحصیلات حوزوی خویش را هم دنبال می نمودند. پس از آیت الله مصطفوی ، ایشان محضر بزرگانی چون حضرت علامه محمد حسین طباطبایی،حضرت آیت الله الهی تبریزی (برادر علامه طباطبایی) ،حضرت آیت الله محمد تقی آملی، حضرت آیت الله بهاءالدینی،حضرت آیت الله بهجت، و دیگر بزرگان را درک نموده، تا جایی که از اصحاب سرّ ایشان می گردند. از طرفی می توان گفت که ایشان با یک واسطه، از شاگردان حضرت میرزای قاضی می باشند. چرا که تقریباً تمامی اساتیدشان از شاگردان سرّ حضرت آیت الله قاضی بودند.
تخصص ایشان در علم رجال و عرفان نظری و عملی کم نظیر است. با این حال ایشان خود را با منابر عمومی کاملاً مکتوم نموده اند. تا جایی که اغلب، تنها ایشان را به عنوان یک خطیب توانا و یک استاد، می شناسند!
ویژگی ها:
شاید بتوان گفت که بزرگترین ویژگی ایشان کتمان و مکتوم بودنشان است! ایشان را کوهی از تواضع می توان یافت. این فرموده ی بزرگان است که:
« آقای فاطمی نیا قطعاً از اولیاء خدا هستند»
ویژگی دیگر این بزرگ مرد الهی عشق عجیب ایشان به اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) است .
کراماتی نیز از زبان برخی اهل سلوک در مورد ایشان بر زبانها جاریست، اما خودشان هیچ گاه به بیان و تایید آنها نپرداخته اند. گاهی در منبر هایشان گریزی کوتاه و لطیف میزنند، اما زود رد می شوند و به قول خودمان می پیچانند! به هر حال همنشینی با گلهای نابی چون آیت الله بهاءالدینی، آیت الله بهجت، علامه طباطبایی، آیت الله مصطفوی و چهل سال رفاقت صمیمانه با فرزند میرزا علی آقای قاضی که دست توانایی در سلوک و عرفان و سلک پدرشان داشتند، قطعاً گلاب نابی در وجود ایشان پدید می آورد. گر چه ایشان خود گلی ناب از گلستان اولیاء الهی اند.
الاحتمال قبر العیوب
دو نفریم نشستیم، آن آقا به من یک چیز بدی گفت، حالا بیایم بگویم خودتی، ها؟ عین چیزی که به من گفت برگردانم به خودش، این عیب است دیگر، میگویند فلان کس حرف زشت از دهانش بیرون آمد، این یک عیب، او برمیگردد یک چیز دیگر میگوید بعد دوباره به من توهین شد، این هم یک عیب، آقا یک وقت دیدی یک سِری از من پیش آن آدم است، یک سری هم از او پیش من است، گاهی در دعواها میگویند دهنم را باز نکن، بگم حالا! آن طرف هم میگوید ما هم اگر بخواهیم بگوییم، ما هم داریم! یک وقت دیدی سِری فاش شد، این هم یک عیب، خدا نکرده طلاقی واقع شد، عیب، بچه بی تربیت شد، عیب.. من حساب کردم در شرح این جمله یک رساله میشود نوشت."الاحتمال قبرالعیوب" یک تحمل بکنی همه دفن میشود.
یک مردی بود بنده خدا میگفت ما میرسیدیم منزل این زن ما سفره ناهار ما را که می آورد از همان آن شروع میکرد، می گفت تو گدائی، تو بیست سال است من را اسیر کردی تو چه شوهری هستی تو مرد چنین و چنانی.. میگفت آقا ما دعوا میکردیم تا غروب، بعد از غروب میگفت نمازی میخواندیم یک خسته گی میگرفتیم! دوباره دعوا میکردیم تا سه بعد از نصف شب، باور بفرمائید این حدیث را گفتم کارشان درست شد، مرد گفت که خانوم طبق معمول سفره را که آورد شروع کرد، میگوید یاد این افتادم که "الحتمال قبر العیوب" هیچی نگفتم، آقا میگوید تمام شد، ریشه کن شد،چرا آدم داد بزند، فریاد بزند، اوقاتش را تلخ بکند، زن و بچه را آزار بدهد، چرا؟ حیف نیست. "الاحتمال قبر العیوب"
مژدگانی استاد فاطمی نیا به شیعیان امام حسن مجتبی علیه السلام